بغض ساقه گلویش شکست قوری و
گل انداخت گونه اش
دل کتری سوخت و
اه سردی نشست برلب فنجان و
شبنم زد
همه جا را گرفت اب جوش کرختی ما
برگ مو خنده اش گرفت ازاین چایی سبز
که یکی تاک بودو
دلمه ی شام شدوتخت خواب وپیک زرشکی ما گرم شد از او
ان یکی دم بیداری
قل زد وسوخت وسیاه شد !!
4 نظر:
قشنگ بود و جالب مطالب در وبلاگتون بسیار و اراده ی من به اندازه ی بسیار شما،کم!موفق باشید
درود خدا بر شما :
از اینکه به باران عشق آمدید سپاسگزارم
سلام
ممنون که بهم سرزدی
آپ کردم بیا
Wodywody.blogfa.com
سلام
ممنون که بهم سرزدی
بازهم بیا
یاحق
ارسال یک نظر
قطره قطره ...
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی