۱۳۸۸ مرداد ۲۲, پنجشنبه



دخترک پای مکوب

این عروس کوچک

پشت قاب شیشه

ابر لبخند وبزک

که پر ازبرق نگاه تو شده

داستانی دارد







پشت پیراهن پیله دارپولک دوزی

که ستاره های رویای تو به ان اویزاست

یک جمله_ یک خط _توی کاغذ پاره

روی شب توری دامن یک لک







مادرت می داند

مادرت دست تورا می بوسد

صورتش خیس و

تنور نفسش داغ
تو را

می کشد ان سو

تر


مادرت چشم تو را می گیرد






دخترک پای مکوب

دخترک پای مکوب

خوب یادم هست !

این جا این کوچه
مادرم نیست ولی بوی عروسک دارد.

اینجا پای من می کوبد

دست من می لرزد

ارزو می سوزد

برق چشمان من است

ننگ برکاغذ پاره!

نفرین بر خطی

قبل از امدنم نقش شده



مادرم

می دانست خواندن

من اما...

کودکم میل عروسک دارد

من ولی می خندم

من ولی اینجا

بی هراس از سنگ یا شیشه

سر

تا ته این کوچه

بی نهایت بار می رقصم


من عروسکم برایت کودک

من پراز چشم توام

من عروسکم کوک تبسم هایت

کوک خواهش های خیال معصومانه
ننگ برکاغذ پاره

دخترک پای بکوب




دخترم دست بزن !























































2 نظر:

در ۲۲ مرداد ۱۳۸۸ ساعت ۲۲:۴۹, Anonymous ناشناس گفت...

salam kdastet dard nakone ham ziba ham tanin andaz bood montazere amatalebe badit hastam bahar jan rafigh

 
در ۲۵ مرداد ۱۳۸۸ ساعت ۲:۵۷, Anonymous nimaensari@yahoo.com گفت...

سلام عزیز خیلی قشنگه دستت درد نکنه

 

ارسال یک نظر

قطره قطره ...

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی